سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقتا عنوان ندارد

خواب‏گرد خیال

مظاهر دیدگاه

دو شب است خوابم نمی‌برد. تا دیر وقت بیدارم، با هزاران فکر و خاطره درگیر شده‌ام. با خاطرات خوب به عرش می‌روم و با خاطرات بد می‌جنگم؛‌ جنگی بی‌فایده. تا دیشب تو را مقصر می‌دانستم. حالا راحت اعتراف می‌کنم من اشتباه کردم، من کوتاهی کردم. می‌خواستم بنویسم جبران می‌کنم ولی انگار خیلی دیر شده.
وقتی نمی‌دانی چه کنی؟ وقتی راه‌ها خیلی روشن نیستن؟ وقتی ... وقتی که فهمیده‌ای تویی که ضعیفی، مشکل‌داری و پایت بسته است؟
دیگران چه می‌دانند که شرایط تو چیست؟ فقط می‌گویند ما دیگه با هم کاری نداریم، دوستی دیگر  تعطیل. نه زنگ بزن و نه ایمیل بفرست. مومن، یه بار پرسیدی چرا این جوری شدی؟
یادم باشد فرصتی برای بیان دلایل طرف مقابلم اختصاص بدم.
یادم باشد بچگی نکنم
یادم باشد اشک‌هایم را برای کسی که ارزش دارد بفرستم
یادم باشد دیگر دلم اُپن نباشد.
 یادم باشد این ماه‌ها و این روزها چه می‌کشم و چه می‌کشیم. به هیچ وجه نباید تکرار شود.
شما که کارتان در حساب و کتاب است، چه کسی می‌تواند رنجی که می‌کشم و می‌کشی را قیمت بگذارد؟ چه کسی می‌تواند اضطراب یک شب‌مان را ارزش دهد؟ چه کسی می‌تواند حسی که لگدمالش می‌کنم و می‌کنی را باز گرداند؟

بغض:
هر چه کردم برای خودم بود. یا حداکثر برای خودمان. فقط و فقط برای تو نبود. برای دوستی‌مان و دوست‌داشتن‌مان. ... و چقدر زود دیر می‌شود؟ نه؟ ...  نمی‌دانم چرا امیدم را از دست داده‌ام؟ دیگه از این همه درگیری ذهنی و مخصوصا روحی خسته شده‌ام. ولی از دست دادن چیزهایی که دوست‌شان دارم،،، به شدت، دوست‌شان دارم، خیلی سخته! خیلی سخت.
امشب شب، شب سوم است، می‌روم بخوابم، تنها برای این که بدانی، زندگی هنوز ادامه ...


کلمات کلیدی: روزنوشت

?بازدید امروز: (41) ، بازدید دیروز: (31) ، کل بازدیدها: (271564)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ